احوالات من در 27 ماهگی(1 )
سلام مجدد .خاله وجیهه اومده بود با دایی تهران میخواستن برن ماه عسل کیش .قسمت شد ببینیمشون.اینجا تهران کلی باهاشون حا لکردم و خوش گذروندم.بعد با هم رفتیم باغ پرندگان.اونجا هم خیلی خوب بود.هر جند صورتم رو زخمی کردم.اما خوب سطحی بود و گذشت حالا این منو خاله و دایی در پارکینگ باغ پرندگان من در کنار برکه.میخواستم به قوها و اردکا سویا بدم و حالا با دایی در حال خوردن خوراکی از پله ها میام پایین(رابطه ام با دایی سید محمد در حد عالی وو با خاله وجیهه در حد خیلی خوب ارزیابی میشه.بلاخره خاله مردی گفتن زنی گفتن .) و حالابعد از رفتن خاله وجیهه ما یهو بخاطر شرایط کاری پدرم و تنها بودنمون تهران سه نفری من و بابا و مامان راهی سرزمین...